میگویند خدا آنهایی را که بیشتر دوست داره بیشتر امتحان میکنه تا آنها را از مرحله فنا فی الله به مرحله بقا فی الله برساند، نظام هم گاهی آدمهایی را که ظاهرأ در دادگاه یا خارج از آن فنا میشوند را به مراتب بالایی میرساند که قبل از این فنا شدن و مجازات هرگز برایشان قابل تصور نبود. مثل سعید عسگر (ضارب سعید حجاریان)، فرهاد نظری (فرمانده خاطی پرونده کوی دانشگاه)، سردار نقدی (که ده سال پیش به جرم تشکیل باند کبیر برای آدم ربایی و اخاذی محاکمه و زندانی و خلع درجه شده بود)، سعید مرتضوی که قبل از رسیدن به مقامات بالا پرونده اخلاقی داشت، آیت الله یزدی که خودش و پسرش پرونده فساد و زمین خواری داشتند،حائری شیرازی که هکتارها زمین شیراز را یک جا بلعیده است و بعد از رو شدن پرونده اش صد چندان ولایی شد، شجوئی که سالها از بی ابرویی غارت کاخهای شمس پهلوی مخفی بود و امروز بصیرتی تماشایی از خود به نمایش میگذرد، جلال الدین فارسی که پس از قتل یک روستایی بر سر شکار کبک تا کنون در آغوش نظام آرمیده بود و امروز علیه فتنه میگوید, محمد رضا رحیمیان معاون اول احمدی نژاد و سردسته باند اختلاس فاطمی و بالاخره جدیدترین عضو این گروه یعنی عقرب سیاه.
گاهی مثل مورد محمد رضا رحیمی ,حائری یا یزدی آوردن اسم محاکمه کافیست تا گوشی دست فرد بیاید، گاهی فرد را تا محاکمه هم پیش میبیرند و بعد که خوب شرمنده شد نجاتش میدهند مثل جلالالدین فارسی و گاهی طرف را چندی به زندان هم میاندازند مثل عقرب سیاه، سردار نقدی یا سعید عسگر. به هر حال پس از آن است که نظام میتواند به این فنا شدگان اطمینان کامل کرده و به آنها پستهای حساسی را بدهد که شاید دیگران مایل به انجام آن وظایف نباشند یا اینکه مایل باشند ولی نظام نتواند به آنها اطمینان کند.
یعنی هر کسی میخواهد به بقا فی النظام برسد میتواند اول یک دزدی، قتلی اختلاسی کاری بکند تا نظام ۲ ماه زندانش کند و همگان (شامل نظام، خود فرد و جامعه) بفهمند که فرد راه بازگشتی ندارد، این مرحله ایست که فنا شده را کاملا آماده پذیرش الطاف نظام میکند. درزندان یا اندکی پس از آزادی و خانه نشینی و در اوج ناامیدی "من حیث لا یحتسب" یک دفعه باب رحمت به روی فنا شده باز میشود و قاصدی از نظام با پیشنهادی بهتر از شغل قبلی به سراغ فرد میرود، البته فرد نیز قدردان این خواهد بود که نظام از پرونده او چشم پوشی کرده و چندان در مورد جزئیات مأموریت جدید خود چون و چرا نخواهد کرد و نظام نیز متقبلا با درامدی بیشتر فرد را راضی نگاه میدارد.
عقرب سیاه آخرین نمونه این بازی است، این فرد به جرم ۳۰ فقره آدم ربایی و تجاوز توسط یکی از قربانیان خود که عقرب سیاه فکر میکرد او را خفه کرده ولی طرف معجزه آسا زنده ماندهٔ بود لو داده شد و بازداشت شد، تا اینجای کار طبیعی است، اما از این جا به بعد تمام ۳۰ شاکی شروع میشوند به تهدید شدن، یکی از آنها پس ازینکه عقرب سیاه از زندان با او تماس گرفت و به او گفت که میداند آدرس مدرسه پسرش کجاست منزل خود و مدرسه پسرش را عوض کرد، ولی دوباره با او در آدرس جدید تماس گرفته شد، در روز دادگاه قاضی دادگاه ۲-۳ نفری را که رضایت نداده بودند تهدید به بازداشت کرد و پرونده هنوز در وضعیت بلاتکلیفی است. بنابر سابقه قبلی این بازی، نظام هرگز چنین فرد ارزش مندی را که کاملا فنا شده از دست نخواهد داد و بسیار محتمل است که به زودی این عقرب گرامی مثلا در کسوت فرماندهی یک پایگاه بسیج دیده شود.
رابطه بین نظام و فنا شدگانی مثل عقرب سیاه رابطه بین دو موجود بدون آینده است، لازمه اعتماد متقابل بین این دو موجود این است که هر دو طرف پلهای پشت سر خود را کاملا خراب کرده باشند تا خیال طرف مقابل راحت شود که دیگری او را سر بزنگاه تنها نمیگذارد. اینجا دو دو طرف قرارداد (یعنی عقرب و نظام) به یک مفاهمه و تعادل کاملی میرسند که بنابر مفاهیم تئوری بازیها نه تنها Nash equilibrium است بلکه subgame perfect nash equilibrium نیز هست و این رمز اطمینان دو طرفه است.
تا قبل از آلودگی هر چقدر هم فردی نماز شب خوان باشد، نظام نمیتواند مطمئن باشد که فرد یک دفعه وسط یک مأموریت مهم به خاطر وجدان درد نظام را تنها نمیگذارد. به همین دلیل است که روز به روز مناصب بالا دارد از نیروهای معتقد خالی میشود و با نیروهای آلوده پر میشود، چون امروز نیاز مبرم به اطمینان است و اتفاقا هر چه فردی سالم تر باشد غیر قابل اطمینان تر میشود. همانطور که در مجلس میخواران، هر کس که مینخورد و بخواهد "سالم" بماند از دید بقیه جمع مستان فردی مشکوک و غیر قابل اطمینان خواهد بود.
تا قبل از این انتخابات اخیر یکی از مشکلاتی که بر سر راه این تفاهم دو جانبه بود این بود که عقربها و سعید مرتضویها ٔپلهای پشت سر خود را خراب کرده بودند ولی خامنهای هنوز با بازی کردن در نقش تعادل بخش ٔپلهای خود را کاملا خراب نکرده بود، همین مساله باعث شده بود که خیال آقا از چاکران راحت بود ولی خیال چاکران از آقا راحت نبود که آنها را تنها نگذرد، ( همان کاری که یک بار و فقط یک بار به اشتباه با سعید امامی کرد وسیزده سال است دارد با زبان با زبانی و بی زبانی از آن کار استغفار میکند). به همین دلیل چاکران آنطور که باید و شاید برای آقا جان در طبق اخلاص نمیگذاردند. در واقع این سرکوبهای پس از انتخابات باعث شد آقا خواسته یا ناخواسته از موقعیت قبلی خود کنده شود و به وضعیت جدیدی بیفتد که از یک سؤ او را بی آینده کرده ولی از سوی دیگر همین بی آیندگی سبب شده که دیگر حالا نوکران هم آقا را مثل خودآلوده و فنا شده میبینند و میتوانند با خیال راحت تری برای آقا جان فشانی کنند.
اما یکی از بد شانسی های آقا این است که تعداد این آلودگان (که نام دیگرشان با بصیرت است) بسیار کمتر است از تعداد آنهایی که حساب پاکتری دارند (بی بصیرت هم نامیده میشوند) و مجبور به همراهی با آقا تا دروازه جهنم نیستند.