چرا یک دیندار تا زمانی که جمهوری اسلامی پابرجاست اگر بخواهد منصف باشد نباید به خود حق دهد آزادانه به ابراز احساسات دینی بپردازد و باید از بروز و ظهور آشکار علایق مذهبی خود پرهیز کند؟
مخاطب این مطلب دینداری است که علاوه بر فیض بردن دنیوی و اخروی از رابطه خود و خدایش، مایل است که که مراقب باشد حقوق سایرین قربانی این فیض بردن او نشود.
شهری را در نظر بگیرید که مردم آن دو دسته اند، فوتبال دوستان و والیبال دوستان، در هر گوشه شهر هر کس بازی مورد علاقه خود را انجام میدهد و همه در صلح و صفا هستند، تا اینکه یک روز انقلاب میشود و حاکم جدید اعلام میکند که از این پس فقط فوتبال مجاز است و والیبال ممنوع است. به زودی همه تیمهای والیبال سرکوب و از تجمع والیبال دوستان با خشونت و در صورت لزوم کشتار جلوگیری میشود.
سالها میگذرد و والیبال به ظاهر کاملا از عرصه اجتماعی محو میشود، حاکم هر گاه که با این انتقاد مواجه میشود که چرا همه امکانات در اختیار فوتبال است ولی والیبال دوستان حق فعالیت ندارند، والیبالیستها را اقلیتی ناچیز بر میشمرد که قطره ای هستند در مقابل سیل امت فوتبال جوی و از خبرنگاران و منتقدین دعوت میکنند که یک سری به کوچه و پس کوچههای شهر بزنند و به چشم خود ببینند که چگونه امّت فوتبال دوست با عشق و علاقه هر کوی و برزنی را به یک زمین بازی فوتبال تبدیل کرده اند در حالیکه هیچ کس به والیبال توجهی ندارد. او همین حضور قوی عاشقان فوتبال در صحنه را نشانه حقانیت و محبوبیت سیاستهای خود میداند.
در میان فوتبال دوستان ۳ گروه وجود دارند، گروه اول از حکومت بودجههای کلانی برای فوتبال میگیرند و در مجهزترین استادیومها اوضاع خوبی دارند و کاملا از سیاستهای حاکم دفاع میکنند.
گروه دوم فوتبالیستها از سرکوب والیبالیستها ناراضیند و معتقدند که حاکم با این اقدامات آبروی آنها و فوتبال را هم خدشه دار کرده، آنها حاکم را متهم میکنند که اصلا اعتقاد قلبی به فوتبال ندارد و اشاعه و تکریم فوتبال برای او فقط بهانه ایست برای سرکوب و ادامه حکومت. آنها خود را فوتبال دوست اصیل میدانند و معتقدند که هیچ نقشی در سیاستهای حاکم ندارندو و حاضر نیستند یک ریال بودجه از حاکم بگیرند ولی میخواهند در همان زمینهای خاکی قدیمی به بازی مورد علاقه خود ادامه بدهند و میگویند قرار نیست به خاطر اینکه حاکم به اسم آنها ظلم میکند آنها دست از بازی خود بکشند.
گروه سوم فوتبال دوستان معتقدند چون حاکم بروز و نمود حضور عاشقان فوتبال در تمام محلات شهر را دلیل در اکثریت بودن امت فوتبالیست و پشتوانهٔ اعمال سرکوبگرانه خود قرار داده است، آنها وظیفه خود میدانند با استقبال نکردن از بازیهای فوتبال در سطح شهر باعث شوند که استادیومها و زمینهای فوتبال خالی بمانند تا حاکم نتواند به پشتوانهٔ جمیعت عظیم استادیوم برو سرکوب دگر اندیشان را توجیه کند. به علاوه آنها معتقدند تا روزی که صاحبان سلایق دیگر سرکوبند و فقط سلیقه آنها (فوتبال) اجازه بازی دارد از نظر اخلاقی آنها نباید از حق آزادی انحصاری خود بهره برداری کنند و و فقط زمانی که همه ورزشها مجاز شدند آنها به خود اجازه میدهند که دوباره از فوتبال حمایت کنند.
گروه اول که ساندیس خواران هستند و کاری با آنها نداریم، اما از بین گروه دوم و سوم شما کدام را اخلاقی میدانید؟