اگر بنا باشد به یک شخصیت معاصر لقب علی زمان داد، شایسته تر از منتظری کسی را سراغ نمیتوان کرد. شخصی که در اوج قدرت وقتی که قائم مقام رهبری بود و همه میدانستند که خمینی چندان زنده نخواهد ماند، به جای آنکه در اندیشه حفظ و تضمین قدرت برای خودش باشد، به اقامه حق پرداخت و بانگ اعتراض برآورد بر علیه ستم و شکنجه و اعدام. زیباتر آنکه دفاع او از حقوق زندانیانی بود که نه تنها هیچ سنخیت و قرابتی با او نداشتند، بلکه دشمنی هم داشتند. اما مگر یک اصولگرای واقعی میتواند حق و عدالت را تنها برای انسانهای نزدیک و شبیه به خودش بخواهد؟ درست مانند مقتدایش علی که بالاترین فریادش و آرزوی مرگ کردنش وقتی بود که بر زنی یهودی ستم رفت نه وقتی که بر ابوذر یا عمار ستم رفت.
مولایش ۵ سال خانه نشین بود، او را ۲۰ سال اعلمیتش و حتا وجودش را انکار کردند، فرزند، داماد و حتا نوههایش را دستگیر کردند، و جسم نحیفش را محصور کردند، اما هرگز نتوانستند روح بزرگش را به بند کشاند و از راهیابی او به قلوب ملت ایران جلوگیری کنند.
روحش شاد و یادش گرامی باد که ز هر چه رنگ تعلق داشت آزاد بود و سرانجام از آخرین تعلق دنیوی نیز آزاد شد.